اگر هدف ما آگاهی از وضعیت اندیشه سیاسی – اجتماعی معاصر جهان اسلام و یافتن راههای برون رفت از چالش سنت و مدرنیته باشد،آیا برای رسیدن به این آگاهی نیازمند ابزار خاصی هستیم؟.اگر پاسخ مثبت است، کدام ابزارها مقصود و هدف ما را بهتر بر آورده می سازند؟ در پاسخ به چنین پرسشی است که «رضا داوری اردکانی» اندیشمند معاصر، مدعی است که تنها نگرش فلسفی است که می تواند از عهده این امر برآید ،زیرا اساس تمدن جدید و مدرن فلسفه است .او معتقد است که تفکر اساس همه تمدن هاست و اساس تمدن جدید فلسفه است و هر چه روی می دهد از نتایج تحولاتی است که در فکر فلسفی پیش می آید.این موضوع بدان معناست که آگاهی از وضعیت اندیشه ورزی سیاسی و اجتماعی معاصر اسلامی وابسته به شناخت فلسفی و فکری است. به هر حال، در طی قرون اخیر کشورهاي اسلامی با چالش مهم رویارویی سنت و مدرنیته مواجه شدند و اضطراب فکري و عملی ناشی از مواجهه با پدیده مدرنیته غربی پیکره آرام این جوامع را آشفته کرد، صاحبان اندیشه در این کشورها به حرکت در آمدند تامساله پدید آمده را حل کنند و هر یک براي آن راه حلی ارایه نمایند.مدرنیته در نگرشی عام،تلاشی است برای هستی دادن به یک موقعیت اجتماعی و فرهنگی،آن سان که یک فرد و یا یک جامعه بتواند این عصر و این زمانه را خانه و آشیانه خود سازد. به هر ترتیب، از همان ابتدای برخورد دنیای اسلام با مظاهر مدرنیسم و تجدد و بروز چالش های فکری و معرفتی بین این دو منظومة عقیدتی متفاوت که از خاستگاههای فرهنگی ، اعتقادی و تاریخی متعارض نشئت می گرفتند،به تدریج شاهد شکل گیری جریان های فکری مختلف در درون این جوامع هستیم. جریان شناسی فکری- سیاسی در دنیای اسلام از دشواری خاصی برخوردار است. تنوع چشمگیر نحله ها و شخصیت های پراکنده در کشورهای اسلامی نیز به این امر دامن می زند. در این راستا تقسیم بندی های مختلفی از سوی اندیشمندان پیرامون مواجهه اندیشمندان اسلامی با غرب صورت گرفته است. به گونه ای که در برخی از تقسیم بندی ها از چهار جریان بنیادگرایی، احیاء گرایی، سکولاریسم و جریان انتقادی نام می برند. رضوان السید سه مرحله را برای جریان های مطرح در دنیای عرب برمی شمارد:1- رواج اندیشه های نوسازی اسلام، مشارکت در تمدن معاصر و اقتباس خوبی ها از غرب؛ 2- مرحله انتقادی و ناامیدی از تجدد؛3- سه مرحله اسلام سیاسی . حسن حنفی اندیشمند چپ گرای اسلامی نیز سه جریان اصلاح دینی با محوریت سیدجمال، جریان اندیشه لیبرالی با محوریت الطهطاوی، و اندیشه علمی سکولار با محوریت شبلی شمیل را برمی شمارد. اما در دهههای اخیر در میان جریان های فکری دنیای عرب رویکردی خودنمایی کرد که به تعبیر « زکی میلاد»، گرایش آکادمیک دارند. وی محمد آرکون، عابدالجابری، و ابوزید را نمونه های برجسته در این رویکرد فکری می داند. از نظر او گرایش انتقادی با تکیه بر عقل گرایی از نوع نقد عقل کانتی، به وادی نقد عقل عربی و اسلامی وارد شده است. یعنی همان چیزی که عابدالجابری آن را « نقد عقل عربی» می نامد.هم چنین هشام شرابی بر اساس واکنش روشنفکران عرب در برابر غرب،آن ها را به سه گونه اصلی تقسیم می کند. دسته اول سنت گرایان یا محافظه کاران هستند که نگرشی منفی نسبت به تمدن غرب و نوآوری های آن دارند.دسته دوم نوگرایانی هستند که نگرشی مثبت به تمدن غرب دارند و خواهان غربی شدن کامل هستند و بالاخره دسته سوم نوگرایان اسلامی یا اصلاح طلبان هستند و در بین دو دسته قبلی قرار می گیرند و خواهان پذیرش مشروط مولفه های تمدن غرب هستند. در بیشتر تقسیم بندی های موجود در ایران به عنوان کشوری اسلامی نیز ،همین الگو ها کما بیش رعایت شده و روشنفکران بر اساس رد کامل،پذیرش کامل یا پذیرش مشروط مدرنیته در سه گروه اصلی قرار می گیرند. از زمان برقرای ارتباط میان ایران و تمدن غربی ،پارادیم مدرنیته و نحوه مواجه با آن موضوعی بوده است که اندیشه روشنفکران را از طیف های فکری مختلف در طول بیش از یک سده گذشته به خود مشغول داشته است.در نتیجه چنین مواجه ای با گفتمان مدرن، روشنفکران ایرانی واکنش های متفاوت و بعضا متضادی را از خود نشان داده اند، که بررسی این مواجهات پژوهشگران مختلفی را وادشته است تا آنها را در تقسیم بندی های گوناگونی به نگارش درآورند.در این راستا، مسعود پدرام در کتاب « روشنفکران دینی و مدرنیته» با معیار قرار دادن چگونگی رویارویی با مدرنیته سه پاسخ روشنفکران یعنی « نفی»،« پذیرش» و « نفی و پذیرش» را از یکدیگر تمایز داده است. از نظر پدرام،رویکرد نفی مدرنیته که از احمد فردید شروع و با رضا داوری اردکانی تکمیل می شود،ریشه در افکار مارتین هایدگر آلمانی دارد. رویکرد پذیرش مدرنیته که عبدالکریم سروش نماینده آن است،ریشه در فلسفه تحلیلی و آراء پوپر و کواین دارد. گروه سوم که موضعی میانه دارند، ریشه در مکتب فرانکفورت دارند. که به نظر پدرام،مهم ترین روشنفکر گروه سوم علی شریعتی است. علیرضا علوی تبار نیز در تقسیم بندی خود معتقد است که پس از تقابل ایرانیان با غرب ،ما با رویکردهایی مانند سنت گرا و غرب ستیز،نوسازی خواه و غرب زده و نوگرا و غرب گرا در حوزه روشنفکری مواجه بوده ایم. از نظر علوی تبار، طلب ایده جامعه مدرن و غرب ستیزی و سنت خواهی دو موضوع رایج در جریان روشنفکری معاصر ایران بوده است. محمدرضا تاجیک با بهره گیری از رویکرد گفتمانی فوکو ، معتقد به سه گفتمان در تاریخ روشنفکری ایران است: 1- گفتمان پیوندی:این گفتمان راه مقابله با غرب را،پناه بردن به آن برای رهایی از گزند آن می دانست و افرادی مانند ملکم خان،آخوندزاده،طالبوف و میرزاآقاخان کرمانی همگی در زمره طراحان چنین گفتمانی بودند. 2- گفتمان مرکزیت طلب و هیمنه طلب: این گفتمان با آغاز سلطنت رضاشاه شکل گرفت که از آن به عنوان پهلویسم یاد می شود. عناصر سازنده این گفتمان را « شوونیسم»،« شبه مدرنیسم» و « سکولاریسم» تشکیل می دادند.از نظر تاجیک،پهلویست ها در تحکیم هویت خویش ،بار دیگر اسلام را به عنوان « دگر ایدئولوژیک و درونی» و عرب را به عنوان «دگر بیرونی» خود تعریف نمودند و کوشیدند جغرافیای انسانی خویش را در جایی درون حریم گفتمان غرب جستجو نمایند. تاجیک روشنفکرانی چون تقی زاده و صادق هدایت را مصداق این رویکرد دانسته است. 3- گفتمان اسلام گرایی: این گفتمان می کوشد برنامه رهایی خود را از سلطه هژمونی غرب و حصار عقب ماندگی، در بازگشت به اسلام و گذشته اسلامی جستجو کند. تاجیک متفکران و مصلحانی چون سیدجمال اسدآبادی،آیت الله خمینی(ره)،شریعتی،جلال آل احمد و مطهری را در این گفتمان قرار می دهد. در دیگر تقسیم بندی های موجود که از سوی فرزین وحدت،علی میرسپاسی،مقصود فراستخواه،تقی آزاد ارمکی و دیگران صورت گرفته است ،کمابیش همین تقسیم بندی های فوق رعایت شده است.از این رو در یک تصویر کلان می توان روشنفکران دنیای اسلام را در یک وضعیت دوگانه ای از تجددطلبی و سنت ستیزی و سنت طلبی و تجدد ستیزی دسته بندی نمود.به این صورت که طرفداران تجدد برای توجیه عقاید خود از آموزه های لیبرال عصر روشنگری سیراب شده اند، و بر عکس مخالفان تجدد نیز آموزه و اندیشه های انتقادی پست مدرن و خرد ستیز را توجیه گر تجدد ستیزی خود قرار داده اند.در این میان روشنفکرانی که تلاش نموده اند از زندان ذهنیت دو قطبی سنت و مدرنیته بگریزند و راه میانه ای را هموار سازند،به نظر می رسد که تلاششان پایدار و موفق نبوده است و در نهایت در دام همین ذهنیت دو قطبی گرفتار شده اند.ماحصل بحث اینکه تحلیل محتوای آثار و منابع مذکور از سوی نویسنده نشان دهنده آن است که اولا جدال سنت و مدرنیته مهمترین معضل روشنفکری معاصر دنیای اسلام چه در ایران و چه در دنیای عرب بوده است،ثانیا کمتر روشنفکری بر نوعی تعامل استوار و موفق میان سنت و مدرنیته و گفتگوی نقادانه این دو حوزه تاکید ورزیده است، و ثالثا، مهمتر اینکه هیچ یک از آثار و منابع پژوهشی یاد شده راه برون رفت از چنین منازعه ای میان سنت و مدرنیته را در پرتو رویکردهای نظری جدید ارایه نداده است.رویکردهای جدید عمدتا بر راهها و الگوهای میانه تاکید دارند و با عنایت به چنین راههای میانه ای، نوشتار حاضر مدعی است که می توان راه برون رفت از ذهنیت دو قطبی سنت و مدرنیته را در پرتو نظریات متاخری چون «ساخت یابی» آنتونی گیدنز و «تعامل گرایی » برایان فی و امثالهم جستجو نمود.از این منظر می توان مدرنیته را به مثابه نوعی ساختار تلقی نماییم که دارای ابعاد و ویژگی های خاص خود است،و کشورهای اسلامی و در حال توسعه را نیز کارگزارانی دانست که می توانند با پرهیز از منازعات فکری بازدارنده راه تعامل با چنین ساختار با اهمیت و عظیمی را در پیش گیرند.امید است ایران، که به تعبیر مشاهده گر تیز بین فرانسوی « کنت دو گوبینو» ،چونان سنگ خارایی است که موج های دریا آن را به اعماق رانده اند،انقلابات جوی آن را به خشکی انداخته اند،رودی آن را با خود برده و فرسوده کرده است،تیزی های آن را گرفته و خراش های بسیاری بر آن وارد آورده،اما سنگ خارا پیوسته همان است که بود و اینک در اواسط دره ای بایر آرمیده است، هر چه منسجم تر و آگاهانه تر گردش اصیل خود را از سر گیرد و در مقام کارگزاری فعال و با اصالت راه تعامل با ساختار مدرن را پیشه راه خود سازد. دکتر مختار نوری، دانشآموخته دکتری اندیشه سیاسی
نظرات